مقدمه

رخدادهای پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و نوع نگاه طبقات مختلف جامعه مسلمانان آن دوره به موضوع خلافت، به یکی از کشمکش های بزرگ سیاسی تبدیل شد که آثارش همچنان تا به امروز ادامه یافته است. در آن زمان، میان طبقات گوناگون اجتماعی، روایت های مختلفی از امامت شکل گرفت تا زمینه را برای انتقال خلافت به دیگران مهیا شود. به دنبال این رخداد، فاطمه زهرا علیها السلام به جنگ این روایت ها رفت و کوشید تا روایت برآمده از گفتار نبوی و بیت وحی را تثبیت کنند. آن حضرت در این باره از راهبردهای مختلفی بهره گرفت تا سرانجام توانست روایت خود را در سطح جامعه به عنوان گفتمان امامت در تاریخ ثبت نماید. گرچه نوع عملکرد دستگاه خلافت و سکوت و گاهی همراهی مهاجرین و انصار با حکومت، موجب نادیده گرفته شدن روایت حضرت زهرا علیها السلام در میان غیر شیعیان شد؛ اما روایت ایشان از سقیفه هنوز هم در کتب تاریخی، حدیثی و اخلاقی دیده می شود. برای شناخت زمینه های شکل گیری سقیفه، بیش از هر چیز می بایست به زمانه شناسی پرداخت و جامعه عصر نبوی به ویژه سال های آخر حیات ایشان را یک بار دیگر بازکاوی کرد. در این میان قرآن در برخی سوره ها، به وضعیت اجتماعی مسلمانان در سال های آخر زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره های گویایی دارد. آنچه در ادامه می آید، تصویری است که قرآن از جامعه اسلامی در سال های آخر رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست می دهد.

 

طبقات اجتماعی جامعه اسلامی در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله

برای آشنایی با طبقات اجتماعی عصر نبوی «سوره توبه» که در سال نهم نازل شد، یکی از بهترین سندهای قرآنی و حاوی پیام مهم مبارزه با شرک و لغو پیمان های گذشته است. در این سوره طبقات جامعه اسلامی در مدینه و سایر شهرهای اطراف به صورت ده طبقه یاد شده اند:

1. مؤمنان راستین شامل بعضی از مهاجران و انصار نخستین (اهل بدر) و مؤمنانی که به نیکویی از ایشان پیروی کردند: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِین اتبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ؛[1] و آنان که سبقت به ایمان گرفتند از مهاجر و انصار (و در دین ثابت ماندند) و آنان که به نیکی پیروی آنان کردند، خدا از آن ها خشنود است و آن ها از خدا خشنودند».

2. مؤمنان در معرض لغزش که نزدیک بود دل های آن ها (از رنج و سختی های جنگ تبوک و غیره) بلغزد: «الَّذِینَ... مَا کادَ یزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ؛[2] دل های گروهی از مسلمانان (از رنج و تعب در سختی های جنگ تبوک و...) نزدیک بود بلغزد».

3. خسته شدگان از همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله، گروهی از مسلمانان با آنکه سابقه بسیاری در جنگ و همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند، اما در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله رفته رفته از فعالیت های سیاسی و نظامی و کارهایی که به هر دلیلی نیازمند فعالیت دشوار بود؛ خسته شده بودند. قرآن به روشنی به این طیف اشاره می کند: «وَعَلَی الثلَاثَةِ الَّذِین خُلِّفُوا حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا ملْجَأَ منَ اللَّه إِلَّا إِلَیهِ؛[3] و بر آن سه تن که (از جنگ تبوک) باز ایستادند (و مردم به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله از آنان بریدند) تا آنکه زمین با همه پهناوری بر آن ها تنگ شد و بلکه از خود دلتنگ شدند و دانستند که از (غضب) خدا جز به (لطف) او ملجأ و پناهی نیست». اگر چه این آیه به سه نفر به نام های مرارة بن ربیع و هلال بن امیه و کعب بن مالک اشاره دارد که به دلیل سختی جنگ و گرمای هوا از رفتن به جنگ در تبوک خودداری کردند و در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله عذر حضور خواستند، اما حاکی از زمینه چنین رفتاری در میان صحابه است.

4. مسلمانانی که اهل گناه بودند و به گناهان خود اعتراف کردند. آن ها کار نیک و بد هر دو را انجام داده بودند، اما امید بود که خدا توبه آنان را بپذیرد: «آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا؛[4] گروهی دیگر از آن ها به گناهان خود اعتراف کردند که عمل صالح و فعل قبیح هر دو به جای آوردند، امید باشد که خداوند توبه آنان بپذیرد».

5. طیف خطاکاران که حال و روزشان از طیف قبلی خراب تر و کارشان بر مشیّت خدا موقوف است یا آنان را عذاب کند و یا از گناهشان در گذرد و خدا دانا و حکیم است: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یتُوبُ علَیهِمْ؛[5] و برخی دیگر (از گناهکاران) آن هایی هستند که کارشان به خدا سپرده شده است که یا آنان را عذاب کند و یا از گناهشان درگذرد».

6. کافران اهل تردید و آن هایی که به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده و دل هاشان در شک و دودلی ماند: «الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْم الْآخرِ وَارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی رَیبهِمْ یتَرَدَّدُونَ؛[6] آن هایی که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و دل هاشان در شک و ریب است، از تو اجازه معافی از جهاد می خواهند و آن منافقان پیوسته در شک و تردید مانده و سرگردانند».

7. جمع زیادی (اعراب اطراف مدینه) که به فراخوان پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ ندادند و در جنگ شرکت نکردند و از نظر قرآن، خدا و رسول صلی الله علیه و آله را تکذیب کرده (و بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند: «وَجَاءَ الْمعَذِّرُونَ منَ الْأَعْرَابِ لِیؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِینَ کذَبوا اللَّه وَرَسولَهُ سیصِیبُ الَّذِین کفَرُوا مِنْهُمْ عذَابٌ أَلِیم؛[7] گروهی از اعراب بادیه (نزد تو) آمده و عذر می آورند که اجازه معافی از جهاد یابند و نیز گروهی که خدا و رسول را تکذیب کرده (و بدون هیچ عذری) از جهاد بازنشستند، به زودی کافران از این دو طایفه را عذابی دردناک خواهد رسید».

8. کافران بیمار دل و آنان که دل هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست که خدا هم بر خباثت درونی آن ها خباثتی افزود: «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ؛[8] آنان که دل هاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتی آن ها خباثتی افزود».

9. قاعدین (اهل مدینه) که از جهاد به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار نهاده شدند، از این بازماندن شان خوشحال شدند و جهاد با مال و جان شان در راه خدا را خوش نداشتند و (مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آن ها) گفتند: شما در این هوای سوزان از سرزمین خود بیرون نروید: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسولِ اللَّه وَکرِهُوا أَنْ یجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ؛[9] آن هایی که از جهاد در رکاب رسول خدا باز نهاده شدند، از این بازماندن شان خوشحالند و مجاهده به مال و جان شان در راه خدا را خوش نداشتند و (مؤمنان را هم از جهاد منع کرده و به آن ها) گفتند: شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید».

طبق روایت جابر بن عبدالله این طیف که در جنگ حاضر نشدند، در میان مردم شایعه کردند که محمد صلی الله علیه و آله و یارانش در جنگ با وجود کوشش زیادشان، نابود شدند.

10. منافقانی که به نفاق خو کرده بودند و بعضی از اعراب بادیه نشین (اطراف مدینه) که منافق بودند و بعضی اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ثابت قدم ماندند که به سخن قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله هم آن ها را نمی شناخت: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ، وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ، مَرَدُوا عَلَی النفَاقِ لَا تعْلَمُهُمْ نَحْنُ نعْلَمُهُمْ؛[10] بعضی از اعراب بادیه نشین اطراف شما (اطراف مدینه) منافقند و بعضی اهل شهر مدینه هم بر نفاق ثابت قدمند که تو از آن ها آگاه نیستی، ولی ما از آن ها آگاهیم».

تأملی در این گروه های ده گانه، هم گویای وضعیت اجتماعی مسلمانان است و هم لحن تهدیدآمیز آیات قرآن نسبت به مردم در آن دوره، از احتمال انحراف عمومی حکایت دارد. در حقیقت جز یک گروه، بقیه گروه ها یا کاملاً در مسیر اشتباه و خطا قرار گرفته اند یا احتمال انحراف آنان بسیار زیاد است. در چنین شرایطی جامعه اسلامی در آستانه ورود به روزهای رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله است که قطعاً وقتی با وجود آن حضرت وضعیت جامعه اسلامی این چنین بود، پس از رحلت و با سر باز کردن عقده های قبیله ای و خصومت های شخصی در کنار تلاش قبایل برای کسب قدرت، اوضاع بسیار آشفته تر می شد. با این مقدمه هنگامی که خبر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در شهر پیچید، عملاً دیگر جامعه آبستن رخدادهای خطرناکی شده بود و یکی از اصلی ترین این مسائل، موضوع سقیفه بود.

 

مؤلفه های روایت سقیفه از سوی دستگاه خلافت

1. عادی جلوه دادن جریان سقیفه

دستگاه خلافت در گام نخست این روایت را مطرح کرد که آنچه که در سقیفه روی داده است، یک امر عادی و طبیعی و متناسب با اصل شایستگی بود. آن ها از زبان خلیفه نقل می کردند که «ما برتریم؛ چون از مهاجرین و نخستین کسانی هستیم که مسلمان شدیم و از جهت خویشاوندی نیز از شما (انصار) به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک تر هستیم و قرآن نیز ما را بر شما مقدم فرمود (اشاره به آیه 100 سوره توبه)؛[11] پس خلافت حق ماست».[12] حتی در این باره نقل می کردند که اعتراض علی علیه السلام این بود که چرا با ما هم مشورت نکردید، والا ما هم قبول داریم که ابوبکر از همه برتر است؛ چون هنگام حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، امام جماعت صحابه بود؛[13] در حالی که حضرت زهرا علیها السلام در سخنرانی اش این ادعا را به صورت کامل ردّ کرد و خلافت را حق پروردگار برای علی علیه السلام دانست.

2. توجیه سقیفه با ادعای ترس از فتنه

به فاصله کوتاهی از زمان انتقال خلافت به خلیفه نخست، هواداران وی تلاش کردند روایت دیگری را ترویج کنند که در آن شرایط چاره ای جز این نبود که این کار ر ا انجام دهند؛ و گرنه اسلام دچار فتنه خطر بزرگ تری می شد.[14] در همین باره تأکید می کردند که خلافت خلیفه اول یک امر ناگهانی و ناخواسته بود که روی داد و دیگر بحث درباره آن گذشته است.[15] آن ها می گفتند خلیفه نخست برای دور کردن دست دیگران و نااهلان از خلافت[16] برخاست و گفت: «ای مردم! من از شما بهتر نیستم؛ پس شما خلافت مرا بپذیرید و مرا در این امر یاری کنید و اگر اشتباه کردم، اصلاحم کنید. اگر هم من از راه خدا برگشتم، شما هم از من برگردید».[17] این در حالی بود که تجربه روزگار نشان داد هم نااهلان وارد ساختار خلافت شدند و هم ایشان هرگز مخالفان را برنتافت و تا جایی که ممکن بود، آن ها را به شدت سرکوب کرد.

3. ادعای بیعت همگانی با خلیفه نخست

یکی دیگر از روایت ها از سقیفه، ادعای قبول همگانی نسبت به خلیفه نخست بود. در این روایت چنین می آمد که همه در کمال آرامش با وی بیعت کردند و این امر هم در مسجد و بر سر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله روی داد. ابن کثیر تحت تأثیر جریان اهل حدیث در این باره گفته است:

یک روز پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی سه شنبه صبح، صحابه همگی در مسجد جمع شدند و انصار و مهاجر یکایک شان با خلیفه بیعت کردند. این زمانی بود که هنوز رسول خدا صلی الله علیه و آله را دفن هم نکرده بودند. در این زمان عمر بن خطاب اعلام کرد پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و ما دوست داشتیم که او می بود و ما را هدایت می کرد، اما اکنون ابوبکر که یار غار رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، می تواند این امر را پیش ببرد و شما هم بر او همگام شوید. همگی برخاستند و با او بیعت کردند.[18] این در حالی بود که بزرگانی از صحابه مانند علی علیه السلام، زبیر، عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، سعد بن عباده و دیگران مخالف بودند.[19]

3. اتهام قدرت طلبی به علی علیه السلام

از دیگر روایت های معروف از سقیفه، جابه جا کردن جای ظالم و مظلوم بود. آن ها می گفتند که علی علیه السلام و بنی هاشم همواره دنبال قدرت بودند و خلافت را حق خود می دانستند؛ از این رو حاضر نشدند با خلیفه نخست بیعت کنند. زُهَری،از بزرگان اهل حدیث در این باره از قول عمر بن خطاب نقل می کند: «علی و کسانی که با او در منزلش هستند و مدتی است که بیعت نکرده اند، با ما بیعت نمی کنند و [حکومت را برای خودشان می خواهند]».[20] حتی برخی مدعی شدند که آن حضرت در پافشاری برای رسیدن به قدرت آنقدر تلاش کرد تا عمر در هنگام مرگ به کنایه به او گفت: «آخرش کار خودت را کردی و مرا کشتی؟». امام علیه السلام هم فرمود: «نه! کار مردان من نبود و به این کار هم راضی نبودم»،[21] اما این اتهام همچنان ماند تا آنکه کار به جایی کشید که در مدتی که حضرت علی علیه السلام بیعت نکرد، متهم شد که طمع خلافت دارد؛ به همین دلیل بیعت نمی کند.[22] بعدها پیرو همین نگاه، معاویه آن حضرت را متهم کرد که برای رسیدن به قدرت، به قتل عثمان یاری رسانده است. البته این دیدگاه کاملاً از سوی بزرگان صحابه مانند سلمان، حضرت زهرا علیها السلام و افراد دیگر ردّ شد. سلمان به آن ها گفت: «کاری کردید که نباید می کردید. خیر در این بود که با علی علیه السلام بیعت می کردید».[23]

مؤلفه های روایت حضرت زهرا علیها السلام

مؤلفه های رفتاری حضرت زهرا علیها السلام در جنگ روایت ها به شرح ذیل است:

1. بیان سریع روایت خود از امامت

یکی از اصلی ترین کارهای حضرت زهرا علیها السلام، واکنش سریع به رخداد سقیفه بود؛ زیرا حضرت معتقد بود هر کسی روایتش را زودتر و مستدل تر ارائه دهد، پیروز است. در منابع نقل شده است ایشان بلافاصله پس از ماجرای سقیفه به همراه جمعی از زنان خویشاوندش به مسجد رفت که خلیفه و گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه علیها السلام و حاضران چادری آویختند. دختر پیامبر صلی الله علیه و آله نخست ناله ای کرد که حاضران به گریه افتادند، سپس قدری خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و آن گاه دفاعیه خود را ایراد کرد.[24]

2. برجسته سازی روایت حق با زبان هنر[25]

از آنجا که زبان هنر روایتگر را ماندگارتر می کند، حضرت زهرا علیها السلام تلاش کرد روایت خود از خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله را در قالب یکی از هنرهای گفتاری، یعنی خطابه ارائه دهد. ایشان با هدف برجسته سازی باور به امامت در امتداد نبوت به عنوان شرط مسلمانی و نقش پیامبر صلی الله علیه و آله را مورد اشاره قرار داد و در واقع به نقش امام علی علیه السلام به عنوان پیشوا توجه داشت و فرمود:

اَیهَا الناسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ،... لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکمْ وَ اَخَا ابنِ عمّی دُون رِجالِکمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِی اِلَیهِ صلی الله علیه و آله؛[26] ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است... پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنج های شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید، می دانید که او در میان زنان تان، پدر من بوده و در میان مردان تان، برادر پسر عموی من(شوهرم) است[اشاره به ماجرای عقد اخوت]؛ چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم.

آن حضرت در همان روزها به نشانه اعتراض بر سر مزار شهدای احد می رفت و می فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَکوا الْحَقَّ عَلَی أَهْلِهِ، وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِیهِ، لَمَا اخْتَلَفَ فِی اللَّهِ اثْنَانِ؛[27] به خدا سوگند که اگر امامت به اهلش سپرده می شد، حتی دو نفر هم نمی ماندند که پرستش خدا نکنند؛ زیرا امامت مانند کعبه است که باید به سویش بروند، نه اینکه به سوی شما بیاید.

حبّ علی نتیجه احسان فاطمه است
او هل اتای فاطمه، قرآن فاطمه است

اسباب شادی لب خندان فاطمه است
این مرد مهربان به خدا جان فاطمه است

3. واژه سازی و هویت سازی

آن حضرت برخی واژه ها را به مخاطب القا می کند که حاوی هویت است؛ واژگانی مانند «پدرم، محمد بنده خدا»، «برادر پیامبر، علی علیه السلام»، «گرگ های عرب»، «سرکشان اهل کتاب». همچنین آن حضرت با نقل گذرای تاریخ از زندگی عربان از جاهلیت تا دوره اسلامی، بار دیگر هویت اسلامی را به رخ مسلمانان کشید و فرمود:

وَ کنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تخافُونَ اَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکمْ، فَاَنْقَذَکمُ اللَّهُ تبارَک وَ تعالی بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکتابِ؛ شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته و مانند جرعه ای آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبی می نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده می کردید، خوار و مطرود بودید، می ترسیدید که مردمانی که در اطراف شما بودند، شما را بربایند تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگ های عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتی ها کشیدید.

4. معرفی عناصر اصلی گمراهی

ویژگی آن حضرت، ارائه گفتاری مستند و روشنگر بود. نکته فراموش شده ای که حضرت فاطمه علیها السلام به معرفی آشکار او در جریان سقیفه پرداخت، شیطان بود که ایشان در این باره فرمود:

طْلَعَ الشَّیطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکمْ، فأَلْفاکمْ لِدَعوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکمْ فَوَجَدَکمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکمْ فَاَلْفاکمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غیرَ اِبلِکمْ، وَ وَرَدْتمْ غَیرَ مَشْرَبِکمْ؛[28] شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد و شما را فراخواند و دید شما دعوت او را پذیرفتید و برای فریب خوردن آماده اید، آن گاه از شما خواست که قیام کنید و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام می دهید، شما را به غضب واداشت و دید خشمناکید و بر چیزی که سهم شما نبود، وارد شدید.

شایان اشاره است که در آیه 54 سوره زخرف نیز درباره فرعون آمده است: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ؛ او قومش را خوار یافت و آن ها را مطیع خودش کرد».

5. پاسخ به برچسب قدر ت طلبی علی علیه السلام

به نظر می رسد آن بخشی که از روایت دیگران نسبت به سقیفه که وی را بسیار آزرده کرد، همین بود؛ از این رو در بخشی از کلام خود به مقوله قدرت طلبی ناحق قریش اشاره کرد:

نَأْمُرُکمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّی اِذا دارَتْ بِنا رَحَی الْاِسْلامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیامِ وَ خضَعَتْ نعْرَةُ الشِّرْک وَ سَکنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْک، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکفرِ، وَ هدَأَتْ دَعوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّی حِزْتُمْ بعْدَ الْبیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟؛[29] [یادتان نرود که] ما در اسلام فرمانده بودیم و شما فرمانبردار، تا اینکه آسیای اسلام به گردش افتاد، روزگار به نفع اسلام چرخید و نعره های شرک آمیز خاموش شد و دیگ طمع و تهمت از جوشش افتاد و آتش کفر خاموش و هرج و مرج آرام گرفت و نظام دین استوار شد؛ پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان، سرگردان شده و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید و بعد از پیش قدمی، عقب نشستید و بعد ایمان، شرک آوردید؟

6. پاسخ به ادعای فتنه گریزی

حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ به ادعای شورای سقیفه برای دوری از افتادن در فتنه، فرمود: «الْعَهْدُ قَریبٌ، وَ الْکلْم رَحیبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا ینْدَمِلُ وَ الرَّسولُ صلی الله علیه و آله لَما یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ؛[30] هنوز چیزی نگذشته و جراحت التیام نیافته و پیامبر صلی الله علیه و آله به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه می هراسید [و خلافت را گرفتید]؛ آگاه باشید که اکنون در فتنه فرو رفته اید و به راستی جهنم کافران را احاطه نموده است».

ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی ذوالفقار!
بت شکن! برخیز بسته دست او را روزگار

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت

در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت[31]

7. استفاده از ابزار بشارت و تنذیر

بیم دادن و مژده دادن که در قرآن نیز بسیار به کار رفته است، در کلام آن حضرت هم جایگاه ویژه ای دارد تا روایت خود را تثبیت نماید. ایشان با توجه به این مؤلفه می فرماید:

فَنِعْمَ الْحَکمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لاینْفَعُکمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یأْتیهِ عَذابٌ یخْزیهِ، وَ یحِلُّ علَیهِ عَذابٌ مُقیمٌ؛[32] چه نیک داوری است خداوند و نیکو دادخواهی است پیامبر صلی الله علیه و آله، و چه نیکو وعده گاهی است قیامت و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند و پشیمانی به شما سودی نمی رساند و برای هر خبری قرارگاهی است؛ پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل می شود.

نتیجه گیری

جنگ روایت ها، یکی از ارکان جنگ نرم است که در ماجرای سقیفه، حضرت فاطمه علیها السلام با شناخت ابعاد آن، با استفاده از ابزارهای گوناگون تلاش کردند روایت های چندگانه دستگاه خلافت را کنار زند و روایت خود را تثبیت نماید. سرانجام با توجه به این فعالیت، روایت آن حضرت به عنوان روایت شیعه و برخی فرقه های اسلامی از امامت در تاریخ ثبت شد و از دریچه کتب تاریخی، حدیثی و حتی کتب ادبی مختلفی که شماری از آن ها را نویسندگان اهل سنت نیز نوشته بودند، مانند کتاب السقیفه و الفدک، به نسل های بعدی رسید.

فهرست منابع

کتب

1. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، چاپ اول، قم: مدرسة الإمام المهدی(عج)، 1404ق.

2. ابن حیون (قاضی نعمان)، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، تحقیق محمدحسین حسینی جلالی، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1409ق.

3. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، قم: الشریف الرضی، [بی تا].

4. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1407ق.

5. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون الأخبار، شرح یوسف علی طویل، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1418ق.

6.، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت: دارالأضواء، 1410ق.

7. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت : دارالفکر، [بی تا].

8. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1374ق.

9. ابوصلاح حلبی، تقی الدین بن نجم الدین، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان (الحسون)، چاپ اول، قم: الهادی، 1404 ق.

10. بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

11. جوهری بصری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، تهران: مکتبة نینوی الحدیثة، [بی تا].

12. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم، بیروت: دار الکتاب العربی، 1413ق.

13. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، چاپ اول، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1414 ق.

14. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ترجمه جعفری، تهران: انتشارات اسلامی، ۱۳۸۱ش.

15. مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ اول، قم: کنگره شیخ، 1413ق.

مقالات

1. مهر آیین، مصطفی و دیگران، «تحلیل گفتمان خطبه فدکیه حضرت زهرا علیها السلام»، فصلنامه علمی - پژوهشی نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان، سال دهم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1399، ص 22 -1.

پی نوشت ها:

[1] توبه: 100.

[2] توبه: 117.

[3] توبه: 118.

[4] توبه: 102.

[5] توبه: 106.

[6] توبه: 45.

[7] توبه: 90.

[8] توبه: 125.

[9] توبه: 81.

[10] توبه: 101.

[11] عبدالله بن مسلم ابن قتیبه، عیون الأخبار، ج 2، ص 254.

[12] احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 5، ص 12.

[13] محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 12، ص 317.

[14] محمد بن محمد مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص 115.

[15] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الأشراف، ج 2، ص 264.

[16] محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 67.

[17] اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 5، ص 248.

[18] همان.

[19] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الأشراف، ج 2، ص 260.

[20] شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 3، ص 11.

[21] عبدالله بن مسلم ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، ج 1، ص 40.

[22] محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 12، ص 317.

[23] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الأشراف، ج 2، ص 274.

[24] احمد بن ابی طاهر ابن طیفور، بلاغات النساء، ص۱۶.

[25] ر.ک: مصطفی مهرآیین و دیگران، «تحلیل گفتمان خطبه فدکیه حضرت زهرا(»، فصلنامه علمی – پژوهشی نظریه های اجتماعی متفکران مسلمان، ص 17.

[26] احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 100.

[27] علی بن حسین ابن بابویه، الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص 1.

[28] احمد بن ابی طاهر ابن طیفور، بلاغات النساء، ص 25.

[29] احمد بن عبدالعزیز جوهری بصری، السقیفة و فدک، ص 144.

[30] نعمان بن محمد ابن حیون (قاضی نعمان)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 36.

[31] شعر از قاسم صرافان.

[32] تقی الدین بن نجم الدین ابوصلاح حلبی، تقریب المعارف، صص 343-341.